روزمر ٍگي*آهسته سرشو كه خيلي درد ميكرد بين دستاش پنهان كرد، يه قلپ آب خورد، چراغ بالاي تخت رو روشن كرد. يه كتاب گرفت دستش كه بخونه، چن دقيقه بيشتر نگذشته بود كه درد خفيفي كه كمكم زياد ميشد رو تو سينهاش حس كرد. جدي جدي قلبش درد گرفته بود يه جور سوزش يا يه چيزي تو اين مايهها. چقدر فاصله آدم تا اون بالاها كمه، جدي ميگم فكر ميكرد فردا صبح وقتي ديگران از خواب بيدار بشن و اون بيدار نشه، عجب حسي داره. صبح با دلخوري از خواب بيدار شد.
*ماه رمضون امسال خيلي طولاني بهنظر مياد يا من خيلي گشنهام ميشه؟ در هر صورت نتيجهاش واسه من يه چيز بيشتر نيست. چٍت كردن! آخه اگه نشه تو يه مهموني آدم نره تو بالكن يا حياط يا تو همون جمع سيگار بكشه كه كف ميكنه، چه برسه به اين مهموني كه خيلي هم پر بركت ٍ، يه فكري به حال ماه رمضون سال ديگه بكنيم، با يه فتوا ميشه سر وته قضيه رو هم آورد، به جان خودم
*چقدر دلم هواي يه مدت بيخبري ٍ مطلق ميخواد، دور بودن از هر چيزي كه اسم منو بلده و يا من ميشناسم! يه جاي دور و پرت، نه موبايلي نه دهكده جهاني! تنها خودمو يه درياي بزرگ كه تهاش زمينه و بالاش آسمون، چيز زياديه؟
*
گيلانه رو ديدم، فيلم خيلي خوبيه كه وقتي تموم ميشه كاملاًجا ميخوري و منتظر بقيه داستان هستي تو يه جور خماري ميموني كه اتفاقاً چندان هم بد نيست فقط يه چيزي داره كه حس عجيب تنفر از جنگ رو به كسي همسن و سال من كه هنوز با شنيدن صداي آژير قرمز موهاي تنش سيخ ميشه و به كوچكترين صدا، حساس ميشه، خوب منتقل ميكنه.]
*يه جورايي حس ميكنم كه خيلي از آدما، حداقل از آدماي دور وبرم قدر زندگي خوبشونو نميدونن. سخت ميگيرن، بچه ميشن، بهانههاي الكي جور ميكنن و آخرش از دست دادن خوشبختي به قيمت بدست آوردن هيچ. كاش ميشد كه كمي به اطرافمون بهتر نگاه كنيم و واقعيت رو ببينيم.
*خوشبختانه هوا داره خنك ميشه و اين روزاي پاييزي بدون سرما رنگ حقيقي ٍ خودشو نداره. روزاي رنگي و عاشقانه پاييز با باد خنك و قدم زدنهاي شبانه و خش خش برگها، حس واقعي عشق و لذت به آدم منتقل ميكنن.
نوشته شده توسط رضا 12:29 PM