ماه کجاست !
اين قضيه ماه و هلالش هم سالی يكبار می شه سوژه و دردسر . باز هم مثل هميشه و طبق سنوات اين چند سال ماه عزيز ، در نشان دادن رخ زيبای خود خست بخرج داد و جماعتی را لنگ در هوا و سر به آسمان نگه داشت . ديشب چه مشتاقانی كه تا سپيدی صبح در پشت بامها و پنجره ها به خيال رويت اين عزيز دردونه نشستند ولی زهی خيال باطل . من هنوز فلسفه اين ديدن ماه رو درك نكردم . يعنی تمام كشورهای شمالی ، جنوبی ، شرقی و غربی ، ايران ماه رو می بينند ولی تو اين كشور قابل ديدن نيست !
بقيه اين مطلب و از
پشت يك سوم بخونين كه توووپ مينويسه
نوشته شده توسط رضا 10:30 AM
مرگ ميخواي؟ برو .....
يه چيز جالبي كه مدتي بهش پي بردم اينه كه همه مردم عصبي هستند، حالا هر كسي يه جوري اين رفتارش بروز ميكنه يكي باخودش درگيره، يكي گريه ميكنه ،يكي كپ كرده و ساكته و حتي خنده ها هم عصبي شده !
آخه اينم زندگيه؟
براي زندگي يه سري نيازهاي اوليه لازمه ،مثه غذا، لباس و مسكن ( اينا تازه شرائط ابتدائيه زندگيه)
حالا بياين يه چيزو دقت كنيم :براي مردن هم يه سري شرايطي هست (همچين ساده هم نيست مردن (مثه درد، نااميدي، بيماري،فقر، نداشتن امنيت و عدم اميد به آينده) .
خوب حالا يه نگاه به اطراف بندازيد: همه چي محياست..........
ديدار به قيامت !
نوشته شده توسط رضا 12:02 PM
غروب
هميشه غروبا كه ميشه يه حس خاص بهم دست ميده كه تا حالا نتوستم اونو بگم و يا از غروبي عكس بگيرم كه واقعاً غروب باشه !
ولي اين عكس شاهكاره، واقعاً زيباست

نوشته شده توسط رضا 2:11 PM
شهادت مولاي متقيان امام علي(ع) بر همه شيعيان تسليت باد
جام حيدري
به نام دل به نام شاهد و مي
به نام تار و تنبور و دف و ني
به نام عاشقان لاابالي
به نام همنشينان خيالي
به نام نغمههاي عود و چنگت
به نام آشناي جام و سنگت
به نام ساقي و جام شرابش
به نام شاهد و عود و ربابش
به نام دستهاي جام بردار
به نام مستهاي رفته بر دار
به نام آن قلندرهاي بيباك
به نام چشمهاي خفته در خاك
به نام مجلس بزم شبانه
به نام سرور اين آشيانه
مرا در سرهواي كوي يار است
به هر جا ميروم نقش نگار است
يكي جامي بيفكند و غمين است
يكي سر روي زانوي زمين است
كه ناگه ساقي آن شاه شهامت
سر مولاي درويشان سلامت
نمايان شد طلوعي از رخ او
هو العشقُ هو الحقُّ هو الهو
كه جام اوّل يزدان همين است
علي، آري خداوند زمين است
خوشا جامي كه مولا در كفم داد
به دستي ني به ديگر او دفم داد
خوشا رقصان در آيم من به كويش
ببوسم دست و رخسار نكويش
خوشا آن دم كه از او مينويسم
ز رقص و ذكر يا هو مينويسم
خوشا با نام مولا باده خوردن
چو درويشان عاشق جان سپردن
خوشا قلبي ميانش مهر حيدر
خوشا دستي نيازش ذكر حيدر
خوشا دستي كه بر مستان كشد او
لب مستان مداوم ذكر يا هو
خوشا دردي كه مولا در دلم داد
به دل درد و به دست من قلم داد
خوشا باشد طبيبم ذكر مولا
هو العشقُ و هو الحيُّ هو الْل
چو ديدم عرشيان در شوق و شورند
غلام و بندهي فرزند نورند
به رقص آيم بگويم نام او را
به پيچ آيم شنيدم ذكر هو را
چو ديدم باده اندر كام افتاد
رخ مولا عيان در جام افتاد
به دور اولم ساقي ولي بود
ولي ديدم كه ذكر او علي بود
الا مولاي درويشان عالم
بگو دورت بگردم چون بنالم
من آن دم نام تو از حق شنيدم
دل و ايمان بدادم جان خريدم
قسم بر هُرم عشق و آتش و دود
دليل خلقت عالم علي بود
بديدم دُرّ شاهي در كلامش
نهادم حيدر كرّار نامش
همان دم گشته با ايمان، مسلمان
علي ايمانِ كامل از دل و جان
محمّد را علي هارون دين است
وصيّ خاتمٌ للمرسلين است
علي آمد جهاني را بيفروخت
جهاني حكمت از مولايم آموخت
به هر منزل كه دارد مرتضي راه
منوّر گشته آنجا از رخ ماه
معيّن شد كه ميسوزم ز هجران
بكِش از رخ حجابت اي علي جان
برون آمد ز پرده آن رخ او
به عالم پر شده ذكر هو الهو
اگر خندد همه مجذوب لبخند
علي، احمد، خداوند و خداوند
چو دل رخسار مولا را شبي ديد
دگر عقل از سرم بال و پرش چيد
به جز مولا نخواهم همنفس را
به جز او هم ندارم هيچكس را
مرا زين سان خداوندم قلم داد
كه هر دم ذكر مولا را كنم ياد
شاعر : مهدی شريفی

در ضمن همه دوستداران آن امام حتماًً سري به اين
سايت بزنن
نوشته شده توسط رضا 11:24 AM
اي اميد نا اميدي هاي من
بر تن خورشيد مي پيچد به ناز
چادر نيلوفري رنگ غروب
تك درختي خشك در پهناي دشت
تشنه مي ماند در اين تنگ غروب
از كبود آسمان ها روشني
مي گريزد جانب آفاق دور
در افق بر لاله سرخ شفق
مي چكد از ابرها باران نور
مي گشايد دود شب آغوش خويش
زندگي را تنگ مي گيرد به بر
باد وحشي مي دود در كوچه ها
تيرگي سر مي كشد از بام و در
شهر مي خوابد به لالاي سكوت
اختران نجوا كنان بر بام شب
نرم نرمك باده مهتاب را
ماه مي ريزد درون جام شب
نيمه شب ابري به پهناي سپهر
مي رسد از راه و مي تازد به ماه
جغد مي خندد به روي كاج پير
شاعري مي ماند و شامي سياه
دردل تاريك اين شب هاي سرد
اي اميد نا اميدي هاي من
برق چشمان تو همچون آفتاب
مي درخشد بر رخ فرداي من
نوشته شده توسط رضا 1:41 PM
سلام
چند روز گذشته اصلا فرصتي براي رسيدگي به اينجا برام پيدا نشد.
تو اون چند روز يه كار كاملا جديد انجام ميدادم كه خيلي جالب بود . كارم چاپ ديجيتال بود با سيستمي كه در ايران فقط سه نمونه از اين تشكيلات وجود داره و جالب اينجاست كه علاوه بر Windows advance Server بايد با سيستم SUN هم كار بشه و اين قسمتش كلي باحالِ ( بعدا براتون از حماقتهاي سيستم عاملش بيشتر ميگم).
به هر صورت اين دستگاه با سرعت چاپ بسيار بالا (180 برگ كاغذ A3 در دقيقه بصورت سياه و سفيد) و دستگاه ديگري با سرعت 60 برگ A3 در دقيقه بصورت رنگي ( اونم چه كيفيتي ) تمام وقت منو گرفته بودن ولي چند تا مطلبو كاملا تجربه كردم ، يكي اينكه كار كردن با مونيتورهاي "21 واقعاً صفا داره و ديگه اينكه كامپيوتر من در مقابلِ اين سيستمها واقعاً ماشين حساب هم نيستن ( DELL , SUN ,... )
به هر صورت از همه دوستام بخاطرِ اين چند روز شرمنده L
نوشته شده توسط رضا 1:31 PM
يادي از بيژن جلالي
چون فانوس دریایی
مرگ سوسو می زند
که ساحل
از این سوست
*
برای خداحافظی با جهان
دور نخواهم رفت
از همین جا که هستم
خواهم گفت
خداحافظ
*
قندی به دهان گذاشتم
تا شیرینی میوه ها
و شیرینی لبخندی را
به یاد بیاورم
ولی زبری و سختی قند
مرا به تلخی واقعیت باز آورد
*
روزی
به جای حرکت دستم
که عینکم را بر می دارم
سکوت خواهد بود
و به جای نگاهم
و به جای صدایم
*
خاک
دوست ماست
زیرا از اول تا آخر
با ماست
نوشته شده توسط رضا 9:11 AM
چند وقتي ميشه كه اصلاً حال ندارم چيزي بنويسم و حتي مطالعه كردنم هم كلي كم شده . حسابي خسته و مسخ شدم ، اصلاً با هيچ چيز نميتونم ارتباط برقرار كنم و از زندگي لذت ببرم . حسابي مخم قاطي كرده .
اصلاً كي گفته كه مردها پريود نميشن؟ اونا هم پريود ميشن ولي به نوعي ديگر . وقتي هنگام حرف زدن اشك تو چشات جمع بشه و آرزو كني كاشكي همه چي يه جور ديگه بود و اصلاً هم برات مهم نباشه كه چه جوري ،فقط اوضاع جور ديگه اي بود ، وقتي چيزهايي كه زماني برات ارزش بود و جهان بيني تو رو شكل ميداد حالا اصلاً برات مهم نباشه ، وقتي كه ياد زمانهايي ميافتي كه به مسائل ميخنديدي ولي حالا با توجه به اينكه اكثر مسائل حل شده و به جاي اينكه احساس شادابي كني خسته و بيتفاوت فقط به زندگي كه برات شبيه مرداب شده نگاه ميكني ،
اونوقته كه احساس ميكني در خلاء هستي و حسابي سر در گم و به هيچ ميرسي !همه اين چيزها هم بايد فقط تو دل خودت باشه و با كراهت نگه داريش و بايد كه هميشه هم نقابي از شادي روي چهره ا ت بزني چون هستند كساني كه از شادي تو شاد ، و از ناراحتيت دلتنگ ميشن، در اينجا واقعاً نميشه و نيايد بي تفاوت باشي و بايد لبخند بزني چون آدماي دور و برت دوست دارن.
به هر صورت اميدوارم كه زودتر مخم درست بشه ! چون خودمو خوب ميشناسم و احساس ميكنم كه اين حرفا هذيانهاي يك مخ فاسد و كهنه است .

نوشته شده توسط رضا 9:00 AM